عمر (فاضل نظری)
ای حُسْنت از تکلف آرایه بی نیاز
اغراق صنعتی است که زیبنده ی تو نیست
در فکر دلبری ز من بی نوا مباش
صیدی چونین حقیر برازنده ی تو نیست
شب های مه گرفته ی مرداب بخت من
ای ماه جای رقص درخشنده ی تو نیست
گمراهی مرا به حساب تو می نهند
این کسرشأن چشم فریبنده ی تو نیست؟
دنبال عشق گشتم و چیزی نیافتم
جوینده ای که گم شده یابنده ی تو نیست
ای عمر چیستی که به هر حال عاقبت
جز حسرت گذشته به آینده ی تو نیست