اشعار ناب پارسی

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ق.ظ

نفسم گرفت (شفیعی کدکنی)

نفسم گرفت ازاین شب در این حصار بشکن

در این حصار جادویی روزگار بشکن

چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون

به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن

توکه ترجمان صبحی به ترنم و ترانه

لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن...

شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه

تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن

ز برون کسی نیاید چو یه باری تو اینجا

تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن

بسرای تا که هستی که سرودن است بودن

به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن



نوشته شده توسط یاسر
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
اشعار ناب پارسی
بایگانی

نفسم گرفت (شفیعی کدکنی)

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ق.ظ

نفسم گرفت ازاین شب در این حصار بشکن

در این حصار جادویی روزگار بشکن

چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون

به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن

توکه ترجمان صبحی به ترنم و ترانه

لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن...

شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه

تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن

ز برون کسی نیاید چو یه باری تو اینجا

تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن

بسرای تا که هستی که سرودن است بودن

به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۱
یاسر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی