در طریق عشق بازی امن و آسایش خطاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
در طریق عشق بازی امن و آسایش خطاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
آسمان رقصید و بارانی شدیم
موج زد دریا و طوفانی شدیم
بغض چندین ساله ما باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم همه بر سر زبان اند و تو در میان جانی
روز پیری پادشاهی هم نمی آید به کار زندگی در خاک بازی های طفلان است و بس
بر هر کسی که می نگرم در شکایت است در حیرتم که گردش گردون به کام کیست
در شب گیسوان تو، مست به خواب می روم ای که تو سوی خویش و من، سوی سراب می روم
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند
ای که بستی دل به او باید دل از جانش برگرفت دل نباید بر کسی بستن که نتوان بر گرفت
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آن قدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت