نیاز (سعدی)

سر پادشاهان گردن فراز

به درگاه او بر زمین نیاز

خواب عاشق(سعدی)

خواب در عهد تو در چشم من آید؟ هیهات

عاشقی کار سری نیست که بر بالین است

خدا کند (الیاس علوی)

خدا کند انگورها برسند

و جهان مست شود

خوار (وحشی بافقی)

از برای خاطر اغیار خوارم می کنی

من چه کردم کاین چنین بی اعتبارم می کنی

صدا (شفیعی کدکنی)

اگر می شد صدا را دید

چه گل هایی

که از باغ صدای تو

به هر آواز می شد چید

اگر می شد صدا را دید

زمستان است (اخوان ثالث)

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان

دست ها پنهان، نفس ها ابر، دل ها خسته و غمگین

درختان اسکلت های بلور آجین

زمین دل مرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است

ارجمند (فردوسی)

کسی را که خواهد کند ارجمند

ز پستی بر آرد به چرخ بلند

دگر، مانده اندر بد روزگار

چو نیکی نخواهد بدو روزگار

خاک (سعدی)

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من

از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

امروز (ابوسعید)

امروز در این شهر چو من یاری نیست

آورده به بازار و خریداری نیست

مهجوری (حافظ)

ای که مهجوری عشاق روا می داری

عاشقان را ز بر خویش جدا می داری

تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب

به امیدی که در این ره به خدا می داری