شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
ای ما و صد چو ما پی تو خراب و مست ما بی تو خسته ایم،تو بی ما چگونه ای؟
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
ساقی بده پیمانه ای زان می که بی خویشم کند بر حسن شورانگیز تو عاشق تر از پیشم کند
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند