زلیخا مرد از حسرت که یوسف گشت زندانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
زلیخا مرد از حسرت که یوسف گشت زندانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفت شیخا هر آنچه گویی هستم آیا تو چنان که می نمایی هستی؟