ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید که اندوه بشر بسیار است
ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید که اندوه بشر بسیار است
رحم کن بر دل بی طاقت ما ای قاصد
ناامیدی خبری نیست که یک بار آری
پایسته ای چونان که تپیدن برای دل
یا آن چنان که بال پریدن عقاب را
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
سعدیا دیدن زیبا نه حرام است و لیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلباننگ سربلندی، بر آسمان توان زد
سعدیا نامت به رندی در جهان افسانه شد
از چه می ترسی دگر، بعد از سیاهی رنگ نیست