بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آن هم کلیم، با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آن هم کلیم، با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
چون که بد مرگی است این خواب گران
بلای هجر بسیار است و ما بسیار کم طاقت
نمی دانیم حال ما چه خواهدبود دور از تو