چگونه وصف کنم هیئت غریب تو را
که در کمال ظرافت کمال والایی است
تو از معابد مشرق زمین عظیم تری
کنون شکوه تو و بهت من تماشایی است
چگونه وصف کنم هیئت غریب تو را
که در کمال ظرافت کمال والایی است
تو از معابد مشرق زمین عظیم تری
کنون شکوه تو و بهت من تماشایی است
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجر آمد که مرا چاره درمان تو نیست
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد
انچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست
گر چه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود