دریاب لحظه ها را در آبِ جویباران
بنگر که می روی تو، وین جویبار باقی است
این راز بشنو از من هرگز مگو جهان هیچ
هرگز مگو جهان پوچ، تا انتظار باقی است
دریاب لحظه ها را در آبِ جویباران
بنگر که می روی تو، وین جویبار باقی است
این راز بشنو از من هرگز مگو جهان هیچ
هرگز مگو جهان پوچ، تا انتظار باقی است
گویند که یک پله پس از عشق جنون است
انگار پس از عشقِ تو نه، مرحله ای نیست
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار
دیری به شوق دیدن فردا گریستم
فردا چو شد به حسرت دیروز زیستم
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که در دنیای دیوانه به زنجیرند عاقل ها
بگو با طبع خود زشکی که گیرد تا ابد خشکی
قلم های تو هر صد تا پشیزی داشت حاصل ها؟
سختی کشی ز دهر چو سختی دهی به خلق
در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست