یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری
به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ
ز هجر دائمی ایمن ز وصل جاودان فارغ