دلبسته و دیوانه اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پر و بال خودت باش
دلبسته و دیوانه اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پر و بال خودت باش
دامن از دست من ای یار کشیدی، چه توانم
گله ای نیست اگر دامن اغیار گرفتم
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهدشد
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آن هم کلیم، با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
چون که بد مرگی است این خواب گران
بلای هجر بسیار است و ما بسیار کم طاقت
نمی دانیم حال ما چه خواهدبود دور از تو
از تماشای تو چون خلق نیارند ایمان؟
کافر است آن که تو را بیند و بی دین نشود
آمدی امشب سراغی از من تنها بگیری
مرحبا ای غم، بیا تا در دل من جا بگیری
خوشا آن حالت مستی که با ما عهد می بستی
مرا مستانه می گفتی که ما را خویش و فرزندی