رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنین نماند، چنین نیز نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنین نماند، چنین نیز نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
رفته است از دست ما بیرون عنان اختیار
در رکاب باد چون برگ خزان افتاده ایم
خواب در عهد تو در چشم من آید؟ هیهات
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است
از برای خاطر اغیار خوارم می کنی
من چه کردم کاین چنین بی اعتبارم می کنی
اگر می شد صدا را دید
چه گل هایی
که از باغ صدای تو
به هر آواز می شد چید
اگر می شد صدا را دید