ای چرخ فلک خرابی از کینه توست
بیدادگری شیوه دیرینه توست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه توست
ای چرخ فلک خرابی از کینه توست
بیدادگری شیوه دیرینه توست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه توست
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
ای ما و صد چو ما پی تو خراب و مست ما بی تو خسته ایم،تو بی ما چگونه ای؟
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
ساقی بده پیمانه ای زان می که بی خویشم کند بر حسن شورانگیز تو عاشق تر از پیشم کند
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست