اجر جفا و مزد وفا را که می دهد
تاوان عمر رفته ما را که می دهد
اجر جفا و مزد وفا را که می دهد
تاوان عمر رفته ما را که می دهد
ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده ای
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی است
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی است
گفتی دروی هر چه بکاری، غلط است این
من تخم وفا کاشتم و نخل جفا رست
سرزده وارد مشو میکده حمام نیست
این سخن پیر ماست گفته هر خام نیست
بر در میخانه شو، بوسه رندانه زن
خاک در میکده، سجده گه عام نیست
نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگوی
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند