نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سر کنند
که آتش و تپش و گرمی هوات منم
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سر کنند
که آتش و تپش و گرمی هوات منم
تا کی دل من چشم به در داشته باشد
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد