آسمان با دیگران صاف است و با ما ابر دارد
می شود روزی صفا با ما هم اما صبر دارد
آسمان با دیگران صاف است و با ما ابر دارد
می شود روزی صفا با ما هم اما صبر دارد
بسیار سال ها به سر خاک ما رود
کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری
شادی مکن که با تو همین ماجرا رود
دنیا حریف سفله و معشوق بی وفاست
چون می رود هر آینده بگذار تا رود
گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای
به کدام کیش و آیین، به کدام مذهب و دین
ببری قرار دل را، به سراغ دل نیایی
خام طبعان از فشار رنج دهر آزرده اند
پختگی انگور را زندانی خم کرده است
ای جوان در بر پیران چو رسی طعنه مزن
هنر تیر زمانی ز کمان می آید