آنچه آن پیر فروهشت، جوانان خوردند
گله را گرگ ندزدید، شبانان خوردند
آنچه آن پیر فروهشت، جوانان خوردند
گله را گرگ ندزدید، شبانان خوردند
خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که تو وعده کردی و او به جا آورد
همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی
نگهی به خویشتن کن که تو هم گناه داری
گفته بودی صبر کن تا یک شب امیدت برآید
وه که در امید یک شب صبر کردم روزگاری