زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس برگردد
نخورد هیچ توانگر غم درویش و فقیر
مگر آن روز که خود مفلس و مضطر گردد
زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس برگردد
نخورد هیچ توانگر غم درویش و فقیر
مگر آن روز که خود مفلس و مضطر گردد
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
اندازه نگه دار که اندازه نکوست
هم لایق دشمن است و هم لایق دوست
چشم فلک نبیند زین طرفه تر جوانی
در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری
سرشک گوشه گیران را چو دریابند دریابند
رخ از مهر سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
نشان اهل خدا عاشقی است با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
طلب منصب فانی نکند صاحب عقل
عاقل آن است که اندیشه کند پایان را
سعدیا عمر عزیز است به غفلت مگذار
وقت فرصت نشود فوت مگر نادان را